برگي ديگر از دفترچه خاطرات مرتضاي عزيزم ؛ دوران سربازي ، آموزشي ؛؛ پادگان ثابت خواه ، گيلان غرب كرمانشاه ؛ مطمئناً گيتار من اكنون ناراحت و غم زده در كنج اتاق نشسته و دلش براي من تنگ شده ، آرزو دارم بار ديگر در خانه باشم و غذاهاي خانه را بخورم ، دلم براي ميوه هايي كه خيلي راحت به دست من مي رسيد و من قدرش را نميدانستم تنگ شده ، دلم براي شيرموزهايي كه مامان درست ميكرد تنگ شده است ، دلم براي خيابان و بازارچه اكباتان كه شبهاي زيادي با مصطفي در آن قدم ميزديم تنگ شده ، دلم براي سريالهايي كه در كنار هم ميديديم هم تنگ شده ، دلم براي لحظه هايي كه پشت ارگ مي نشستم و مي نواختم تنگ شده است ، خلاصه دلتنگي زياد است در پايان آرزوي صبر و بردباري براي خودم و سلامتي براي شما را دارم حتما فيلم شب قبل از اعزام به خدمت مرا كه مصطفي گرفت را بگذاريد و به ياد من هم باشيد
منبع : http://khas-pashaei.ir]]>
تعداد بازديد : 185